تاکنون به این موضوع فکر کردهاید که چرا آزمون ارزیابی خاصی برای رشته بازیگری وجود ندارد؟ در حالی که برای رشته های پزشکی، وکالت و معماری وجود دارد. چطور ممکن است؟ مردم برای توصیف یک بازیگر از کلمات بد و خوب استفاده میکنند، اما لزوما هیچ راهی برای رسیدن به این نتیجه وجود ندارد. هر تخصصی تکنیک خاص خود را دارد که افراد باید آن را فراگیرند. هر نمایشنامه، برنامهی تلوزیونی و فیلم برای بازیگر ملزومات، چالشها، و نکات ظریف مربوط به خود را دارد.
هر نمایش مانند یک پازل است که باید قطعههای آن را در کنار هم بگذارید و مرحله به مرحلهی آن را درک کنید. هرچند کار دشواری است زیرا شما تصویری که از آن به عنوان الگو استفاده کنید را در اختیار ندارید. هر بازیگر مسئولیت و توانایی به تصویر کشیدن یک شخصیت با استفاده از ابزار خود را دارد. آن ابزار عبارتند از سایر بازیگران در صحنه، نمایشنامه، کارگردان، وسایل صحنه و لباس نمایش.
از بازیگر انتظار میرود با استفاده از این ابزارها، چیز جدیدی بسازد. اگر اینها کاملا انتزاعی به نظر میرسد، دلیلش این است که واقعا انتزاعی هستند… کار یک بازیگر مبهم و درک نشدنی است.
چگونه بازیگر میتواند هنر خود را به بهترین شکل ممکن به نمایش بگذارد؟ اگر موسیقیدان ها با یادگیری و حفظ نتهای خاص، و نقاشان با ترکیب رنگها این کار را انجام میدهند، بازیگران چگونه میتوانند ذات حرفهی خود را کشف کنند؟
در طول سالها بازیگران و کارگردانان برای رسیدن به اصل نقشی که بازی میکنند، تکنیکهای خود را توسعه دادند. این تکنیکها دو نوع عملکرد به وجود آورد. آنها با این کار از زبان برای بیان تغییر پذیری بازیگری استفاده کردند و یک جعبه ابزار(یک سری راهکار و میانبر) که با استفاده از آنها بازیگر بهتر نقش خود را اجرا میکند، ارائه دادند.
مربیان و پروفسورها در طول سالیان به شاگردان خود آموزش میدهند که این تکنیکها را برای توسعهی حرفهی خود به کار گیرند. به ندرت پیش میآید که یک بازیگر تنها از یک تکنیک استفاده کند.
اغلب اوقات، بازیگران تکنیک مورد نظر خود را همانطور که ما از منو غذا انتخاب میکنیم، انتخاب میکنند. چیزی که بهترین تامین کنندهی نیاز شما در آن شرایط است. معروف ترین تکنیک های بازیگری در آمریکا توسط مربیانی توسعه یافت که نه تنها شخصیتی قوی آنها را در این حرفه معتبر کرده بود، بلکه تخیلاتی را برای جماعت کنجکاو فراهم کرد.
برای مثال، متداکتینگ تکنیکی است که اغلب در مورد آن سوتفاهم شده و تماشاچیان را برای مدتی شیفته ساخت. (ممکن است یک دانشگاه و یا برنامهی تمرینی به اجرای تنها یک سبک خاص شناخته شود)
باید تاکید کنیم که راه درست و غلطی وجود ندارد. این سبکهای بازیگری میتوانند بر حسب اجرا بر روی صحنه و یا صفحه نمایش سازگار شوند. تکنیک ها هم به عنوان دستور العملی برای چگونگی یادگیری نقش در طول تمرین و و هم به عنوان حالت اجرای آن نقش، عمل میکنند.
لازم به ذکر است، روش بازیگری در فرهنگ غربی بسیار متفاوت تر از روش بازیگری در فرهنگ شرقی است. همچنین شیوه بازیگری ممکن است کشور به کشور متغیر باشد. روشهای بازیگری سنتّی آمریکایی اغلب بیشتر از همنوعان اروپایی خود به مسائل روانشناختی پایبند هستند.
با در نظر گرفتن همه ی اینها بیایید از برجستهترین تکنیکهای بازیگری آمریکا، که توسّط مربیان بزرگ این عرصه بنیان گذاری شده اند، پردهبرداری کنیم.
کنستانتین استانیسلاوسکی
استانیسلاوسکی نامی است که همهی بازیگران باید با آن آشنا باشند. به عنوان یکی از بنیانگذاران تئاتر هنری مسکو، دیدگاه بازیگران به متن را تغییر داد. استانیسلاوسکی توجه ویژهای به روحیات انسان داشت. توجه او به جزئیات رفتار انسانها انقلابی در بازیگری ایجاد کرد و این حرفه را تا به امروز متغیر کرد.
استانیسلاوسکی با تاکید به زندگی احساسی شخصیتها، جدّیتی مضاعف به حرفهی بازیگری وارد کرد. بازیگران تبدیل به متفکّرین آموزش دیدهای شدند که احساس را در جهان مشاهده میکردند.
استانیسلاوسکی چیزی را که به عنوان سیستم شناخته شده بود، توسعه داد. سیستم یک شیوهی مفصل بازیگری بود که پیرامون مفهوم”اگر جادویی” تأمل میکرد. او بازیگران را تشویق به اندیشیدن دربارهی کاری میکرد که اگر به جای شخصیت داستان بودند انجام میدادند. این روش بعد ها توسط پیروان او گسترش یافت.
لی استراسبرگ
استراسبرگ از پیروان استانیسلاوسکی بود. و روش او به اندازهی متد شناخته شده است. با الهام گیری از استانیسلاوسکی، استراسبرگ بازیگران خود را تشویق به استفاده از ذهن کرد. در این روش بحث برانگیز، استراسبرگ شاگردان خود را به “فراخواندن احساسات” و یا به یاد آوردن یک لحظهی واقعی در زندگی خود، تشویق کرد. هدف از این کار، استفاده از آن خاطرات برای اجرای باورپذیر شخصیت بر روی صحنه است.
ماهیت روانشناختی متداکتینگ، آن را به یک روش موشکافانه تبدیل کرده است. خصوصا زمانی که توسط بازیگرانی قدرتمند بهکار گرفته میشود.
استلا آدلر
ادلر یکی دیگر از پیروان استانیسلاوسکی بود. او با شور و هیجانی زیاد به رقابت با استراسبرگ پرداخت. ادلر به عنوان معلمی که با اراده و سخت گیر بود، شاگردان خود را به سمت خلق لحظه های متقاعد کننده از طریق تخیل کشاند.
درس های او در استودیوی نیویورک، به خوبی ضبط شده اند و اغلب اوقات از جملات او نقل قول میکنند. ادلر اعتقاد داشت تخیلات یک بازیگر باید دقیقا به اندازهی تجربیات طبیعی یک شخص واضح باشد.
استفاده کردن از این روش برای احساسات بسیار امنتر است. تکنیک ادلر بازیگران را تشویق کرد که دیدگاه خود را دربارهی شرایط و جهان استعاری شخصیت داستان وسعت بخشند. این دیدگاه ها میتوانند تغذیهگر خلّاقه برای تصمیمات هنری خردمندانه شوند.
سنفورد مایزنر
مایزنر بازیگران را تشویق میکرد که خود را درگیر ذهن و تخیّلشان نکنند. زمانی که بازیگران بسیار متمرکز بودند، او با آنها مخالفت میکرد و میگفت: «شما بیش از حد به درون خود متّکی شده اید». خطر(نقطهی حسّاس) از جایی شروع میشود که ماهیت تئاتر به اشتراک گذاشتن کار بازیگر با تماشاچیان است.
اگر بیش از حد به درونیات خود تکیه کنید، نمیتوانید آن را به درستی انجام دهید. تکنیک مایزنر به صاف و ساده کردن پستی بلندیهای روانشناختی کار یک بازیگر متّکی و برپایهی بی تکلّفی و سادگی غرایز است.
اوتا هاگن
هاگن به عنوان یک بازیگر نکته سنج، با استفاده از تکنیک جابجا کردن بازیگر با شخصیت داستان، شروع به استخراج تفکرات استانیسلاوسکی کرد. هاگن همانند استراسبرگ، استفاده از تجربیات شخصی بازیگر برای ترسیم واکنشهای طبیعی شخصیت در شرایط خاص را اصلاح کرد.
اگر بازیگر هیچ تجربهی هم راستایی با شرایط شخصیت داستان نداشت، میتواند با استفاده از یادآوری یک اتفاق مشابه که در زندگی اش رخ داده است خود را با شرایط سازگار کند.
میخائیل چخوف
میخائیل چخوف، برادرزادهی آنتون چخوف، به دلیل به کار گیری الگوهای کهن مورد طرفداری قرار گرفت. در یک کمپ مشترک با ادلر، او بازیگران را به استفاده از مجموعه تخیّلات، برای خلق حالتهای روانشناختی ترغیب کرد. این حالتها، در یک داستان سرایی سنتی و قدیمی ریشه داشت و با استفاده از دقت زیاد و عقلانیت، امروزی شد.
کریستین لینکلیتر
لینکلیتر معتقد است که تارو پود و حقیقت انسانی نقش در میان صدای شما است. تنفس معنادار شما، ریشه در یک ارتباط عمیق بین تخیّلات و جسم شما دارد. تمرینات او بر پایهی آزادی دادن به بازیگر برای یافتن صدای حقیقی خود است.
یرژی گروتوفسکی
یرژی اعتقاد داشت بازیگر یک خط ارتباطی مقدس است که توانایی افشا کردن حقایق انسانی را با استفاده از دسترسی به تجربیّاتی که در آن زندگی کرده است دارد. او از فرایند تحقیقات علمی و تفکّرات عمیق و دیر نشینی تاثیر پذیرفته بود. هدف آنها خلق بازیگری بود که در سطح بالایی از خوی و خصلت زندگی انسانی ریشه دوانده است.
آن بوگارت و تینا لاندو
anne bogart
tina landau
از دیدگاه بوگارت و لاندو، دوره دیدن حول “شش نقطه نظر” زمانی و مکانی ،که توسط طراحی به نام ماری اورلی خلق شده، میچرخد. با عمل فیالبداههای که ویوپوینت نام دارد، آنها به بازیگران آموزش میدهند تا با استفاده از غرایز جسمی و هوشیاری ذهنی، با یکدیگر همکاری کنند.
در ارتباط با این دیدگاه، مجموعه تمرینات فیزیکی – نظامی تاداشی توسوکی شکل گرفت که یک تمرین چند نفره و فیزیکی است. این تمرینات ترکیبی از خشونت ورزشهای رزمی و بیپرده گویی تئاتر باستان است. تمرینات توسوکی سعی در فعالسازی خلاقیت هیجانی یک فرد از طریق، تمارین سخت و سلحشوروارانه دارد.
آگوستو بوال
بوآل عقیده داشت که بازیگری یعنی به طور همزمان، هنرمند، تماشاچی، آموزگار، و اصلاح کننده باشیم. تمرین بوآل اغلب از بازی هنرجویان تئاتر در سراسر جهان، و در اصل از بازیگران برزیلی خود او الهام گرفته است. در این تمرین بازیگران به درک احساس اّزادی در طول تمرینات فیزیکی تشویق میشوند.
همچنین او متدهایی را برای بازیگران گسترش داد که با استفاده از آنها به سراغ مسائل اجتماعی رفته و آنها را جذّابتر جلوه دهند.
ویولا اسپولین
ویولا همانند بوآل به قدرت نمایش اعتقاد داشت. او در متدهای گسترده خود که حاوی تمریناتی در سبک بازیهای بداههپردازانه بود، بازیگران را به پرورش یک ویژگی خاصّ هنری در چهارچوب و یا شرایط تخیلی مشخّص تشویق میکرد. بنا به نظر این متد، بازی بازیگر از طریق خلاقیت غریزی، اکتشافات و تظاهرات واقع نقش شکل میگیرد.
ویلیام اچ میسی و دیوید ممت
میسی و ممت روش “زیبایی شناسی عملی”( Practical Aesthetics )”را خلق کردند. در این تکنیک از پیچیدگیهای سبکهای دیگر که بر بازیگران تحمیل میشود اجتناب میشود و براساس غرایز تئاتری بیتکلف عمل میشود. این تکنیک بر پایهی چهار تکنیک اساسی در باب تخیلات بازیگر استوار است. آنها عبارتند از: متن، انگیزهی شخصیت داستان، کنش، و تکنیک مشهور اگر طلایی (as if).
سخن آخر:
و در آخر، همانطور که بازیگران زیادی و جود دارند، تکنیک های زیادی نیز وجود دارد و فلسفه های بازیگری گوناگونی به عنوان ابزار در فرایند خلق شخصیت نقش آفرینی میکنند. هر بازیگر ابزار و تکنیکهای گوناگونی را بر اساس پروژه ای که انجام میدهد به کار میگیرد. زمانیکه بازیگران از بسیاری از تکنیک ها آگاهی دارند و در آنها ماهر هستند، خلاقتر و انعطافپذیرتر میشوند. همچنین قابلیتهای آنها بیشتر میشود.
اکتو آکادمی جامع فعالان تئاتر و سینما